تا صبح قضا سهل و سهیلش به که باشد تا شام قدر رجعت و میلش به که باشد در بزم وصالش همه کس طالب دیدار تا یار که را خواهد و میلش به که باشد زندگی با همه ی وسعت خویش محفل ساکت غم خوردن نیست حاصلش تن به قضا دادن و افسردن نیست اضطراب و هوس و دیدن و نادیدن نیست زندگی، جنبش و جاری شدن است از تماشاگه آغاز حیات تا بدان جا که خدا می داند . . . گرسرم از بوی عشقت مست بود در کنارم از مدد صد دست بود مهر شیطان باطل و راهش خطا پس خدایا حکمتی را کن عطا رحمتت از حال ما آسان بود نور حق نور مه تابان بود مهر ایزد گر بیوفتد بر دلی راه حل باشد ز حق بر مشکلی تا خدایم هستی و نور رهم از کدامین مشکلی من وادهم پس خدایا از گناهم در گذر تا نباشم در دو عالم در خطر
Design By : Pichak |